بگذاربگویند
بضعه مصطفی زوجه مرتضی نازش شیرحق مادرمجتبی
سیده،فاطمه،طیبه،طاهره صدسلام ودرودصدسلام ودرود
بگذارهرچه دل تنگشان میخواهدبگویند،تاریخ راعوض کنندیاانسانیت رااماناگفتنی هاراگفته انداماهنوزقلبشان تسکین نیافته هنوزدرفکرتحریف باورهای من وتواندشایدروزی خواهدرسیدکه من وتوفریادبرآوریم وحقمان رابگیریم ای عمر(رض)تمام باورهای سبزمن درتوخلاصه میشودتویی که امروزموردآماج وحشیانه وحشی هاقراگرفته ای تویی که توراتحریف کردندتویی که من هنوزباتوهمصداهستم چون به این باورزیبارسیده ام که نه توهرگزآنچه آنان می گویندنیستی برای خودشان افسانه ساخته اندوخودشان راعزیزوغریب جلوه داده اندومن وتوراخواروخفیف بگذارباهمین خیال باطل بسربروندمن بااین حرفهانمی شکنم وتوآنقدربزرگ هستی که تهمت هاوتوهین هایشان راببخشی مرابرای خودغمی نیست غم من تویی که سالیان سال جهادکردی درراه اسلام وخدامهربان بودی برای همه وآنهاامابازتورادیگری تعریف کردنداینانندنمک نشناسان واقعی.باکسی دشمنی نداشتی ومن چون تودشمن کسی نیستم اماقلبم ساکت نمی نشیند...آری من نیزسنی ام...هرچه می گویی بگومن نیزعمری ام...شایدبگویی وهابی تعصبی امامن مسلمان ناب محمدی ام....
من دختر بلوچ ازآنجایی که به پایان رسیده ام آغازخواهم کرد وبه گلها خواهم گفت باشهادت گل باغچه کناری را سرزنده تربایددید.